۱۳۹۱ شهریور ۲۵, شنبه

حال خوبیه

همین الان که دارم مینویسم..سرم گیج میره..از اون گیجای خوب..میخندم..و اااااااف..اون سلکت جاز نابی که میخواهم تو جاده های 5 بانده برونمش میخونه..کولر روشنه..هرچند هوا خنکه...اما نمیخاوم بویی بپیچه...!
هههههههه....دنیای نارنجی پشت پلکم...افتاب..و..هنوز چمدونم بعد از برگشتن باز نکردم...و میخوام برم..دلم میخواهد برم..موندن سخت ترم شده..
هنوز گیجم....
میدونی از همینش خوشم میاد..تو این لحظه میتونی..پاشی ینویسی..و فک کنی..فلانی اون سر دنیا...اصلا نه بابا..بنویسی..و بفرستیش توی یک ابر نامشخصی از امیخته ی آگاهی و نا اگاهی...
...با دهنت اهنگو میزنی و فالش میزنی...اما چه عیبی داره؟!
خوبه..خوبه..خوبه...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر