۱۳۹۱ شهریور ۲۷, دوشنبه

انگار..دل من هم تنگ میشود

..باید اعتراف کنم:تا حالا نشده است یک عکسی از یک سوژه ی زن..نه اصلا این طور بگویم..تا حالا هیچ عکسی از یک زن ندیده ام که اروتیک نباشدو اصلا فکر نمیکنم که بشود عکسی از یک زن در مقام زن و بعدترش یک مرد در مقام مرد گرفت که اروتیک نباشد،بعد همین الان که این حرفها را میزنم دلم میخواهد آن مجموعه ای که بهت گفتم میخواهم از خودم برهنه عکاسی کنم را یک جوری بگیرم که اروتیک نباشد..این فکر ها را میکنم و خنده ام میگیرد!
خنده ام میگیرد و همین قهقه های دیوانه وارم میماسد روی صورتم،اصلا نمیتوانم فکرش را از سرم بیرون کنم،نمیدانم به خاطر این ترسی است که هنوز توی شکمم وول میخورد،نمیدانم به خاطر یگانگی اش بود،به خاطر اولین بودنش..به خاطر بور بودنش،به خاطر دل نازک بودنم،به خاطر دور بودنش،به خاطر چه بود؟به خاطر چه هست که این حالی ام..که نمیتوانم فکرش را نکنم،نه فکر آن پسرک را،فکر آن موقعیت را،فکر اینکه اگر فردایش هرکداممان نمیرفتیم سراغ دو جاده ی جدا از هم،چه میشد؟!
..شاید هم به خاطر این است که بیکارم!
میدانی کم آورده ام،آن یکی ای را که دوستش بداری و دوستت بدارد و دلتنگی اش را بکنی،آنی که بخواهی رویاهایت را با آن ببینی،کم آورده ام و این کمبود این طوری مثل غده از یک جای دیگری بیرون زده است.
دارم فکر میکنم،چه دل نازک شده ام،حالا چه کار کنم،هر رابطه ای که شروع میشود یک پایانی هم دارد،فقط بگویم یک پایان تلخ بهتر است..؟!خب اگر تمام شدنش سخت است..اگر دردناک است،اگر هر دویمان باید گریه کنیم و سرمان را فرو کنیم توی لاکمان و غصه بخوریم تا یادمان برود تا زخمهایش خوب شود تا یک بستنی تازه برایمان بخرند..اگر همه ی اینها؛پس چرا تمامش میکنیم؟
چون فقط عباس کیارستمی گفته هر رابطه ای یک ول و وسط و آخری دارد؟!

اگر دلمان هنوز تنگ میشود،اگر فکر میکنیم کاش الان که دارم به آسمان نگاه میکنم فلانی هم بود..اگر همه ی اینها..چرا پس یک جایی برمیگردیم و میگوییم خداحافظ؟!چرا  نمی ایستیم توی روی این قانونهای بی سر و ته این دنیا،چرا یک کم از آن آنارشیستی گری های دهه های طلاایی 60 و 70 توی تن ما نیست؟
اااخ..امشب انقدری دلم برای ان دختر بی ترس و بی باک و بی خاطره و بی دل آنجا تنگ شده بود که مثل گنجشکهای دیوانه خودم را به در و دیوار میکوبیدم..اما چه کارش میشود کرد؟!
حالا دیگر بدجوری آب از آب گذشته!

۳ نظر:

  1. ببین من فکر می کنم حدود اروتیک بودن یه پدیده رو فرهنگ تعیین می کنه. از اون جایی که برهنگی در بیشتر نقاط دنیا همچنان تابو محسوب میشه به تصویر کشیدن این برهنگی هم اروتیک به نظر می رسه. وگرنه نمایش برهنگی توی قبایلی که هنوز معیشت بدوی دارند و برهنگی بخشی از فرهنگشونه به هیچ وجه نمی تونه اروتیک باشه.
    اما کلن ایده ی جالبیه که عکاسی نود بکنی بدون این که محصول نهایی اروتیک به نظر برسه. تجربه ی خوبیه:)

    پاسخحذف
  2. میگم بدم نیستا دیوار خونمون شبیه قالب وبلاگ تو باشه! :D

    پاسخحذف
  3. عزیز جان اصلا منظورم عکس برهنه نبود اصلا..من با عکسهای لیلا حتمی هم همین حس رو دارم..دقیقا منطورم اتفاقا حتی همون عکسهای عادی هم هست..هموناست که اصلا اروتیک بودنشون عجیبه..
    دیوار خونمون..اونور..اره...اینجا این شکلی نمیشه اما..ههههه

    پاسخحذف